خدا گریه مسافرو ندید
دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
آدما برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید
جاده اسم منو فریاد میزنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاست
روی شونه های لرزون منه
از تموم آدمای خوب و بد
از تموم قصه های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقش گنگی تو غبارپنجره
جاده آغوشش و وا کرده برام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه تلخ خداحافظی رو
می خونم با اینکه بسته است لبام
پشت سرگذاشتن خاطره ها
همه عشقها و دلبستگیا
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده فریاد میزنه بیا
پشت سرگذاشتن خاطره ها
همه عشقها و دلبستگیا
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده فریاد میزنه بیا
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0